کتاب آیین دوستیابی و تاثیرگذاری بر افراد
کتاب آیین دوستیابی و تاثیرگذاری بر افراد/ اثر دیل کارنگی ترجمه فرشته پرنیان
یکی از کتابهای کتابخونه کوچک من کتاب آیین دوستیابی و تاثیر گذاری بر افراد است. این کتاب رو در ماه های مهر و آبان 1398 مطالعه کردم. نکاتی که در کتاب گفته شده بود واقعا درست بود ولی خب …. عمل کردنش برای من کمی سخته… نمیدونم چرا ولی بیشتر دوست دارم غر بزنم… یه حسی میگه طرفی که اشتباه کرده رو بردار بکوب تو دیوار… ولی قبول دارم اگه بتونم رفتارم رو کنترل کنم مسلما میتونم شخص ایده آلی در نظر دیگران باشم و کاری کنم تا زودتر حرفم رو قبول کنند…البته اینم بگم تو قسمت تعریف از دیگران یکی دو مورد رو عمل کردم و واقعا نتیجه گرفتم….
لینک خرید کتاب آیین دوستیابی نشر هورمزد از دیجی کالا
خرید کتاب آیین دوستیابی انتشارات قاصدک صبا
خب بریم خلاصه کتاب رو بگم:
کتاب آیین دوستیابی اثر دیل کارنگی است.و توسط فرشته پرنیان ترجمه شده است. این کتاب چهار بخش دارد و هر بخشی چند فصل دارد.
بخش اول در مورد شیوه های اساسی رفتار با افراد میگه.
1.عنوان فصل اول اینه :اگر میخواهید عزیز باشید، خیلی سربه سر افراد نذارید
این بخش خیلی منو تحت تاثیر قرار داد. طوری که خوندن همین فصل منو قانع کرد کتابی که میخونم کتاب عالی ای هست. در این فصل افرادی مثال زده شده اند که از نظر همه جنایت کار و شرور هستند، ولی هیچ کدام اشتباه خود را قبول ندارند. و همه انها فکر میکردند کار خیری انجام داده اند.
«اگر ال کاپن، کرولی، داچ شولتز و همه کسانی که پشت میله های زندان هستند خودشان را برای کارهایی که انجام داده اند سرزنش نمی کنند، پس افرادی که من و شما با آنها رابطه داریم چطور چنین کاری را انجام دهند؟»
این جمله منو به فکر فرو برد. بله درسته. همه کسانی که بهشون میگفتم فلان کار رو اشتباه انجام میدی، کلی غر غر می کردند که نه کار من درست بوده. اصلا نمی تونستم این افراد رو راضی کنم که نه شما اشتباه می کنید. کاری که کتاب گفته انجام بدید اینه که اصلا هیچی نگین. بذارین کار خودشون رو بکنند.
خب یه سوال پیش اومد برام.« پس چطوری دیگران رو متوجه اشتباهاتشون کنیم؟» این سوال در فصل های دیگه کتاب پاسخ داده شده که بهتون میگم. در آخر فصل نامه یه پدر به پسرش رو آورده. نامه ای خوندم واقعا تو رفتارم با بچه هام تاثیر گذاشت. در این نامه پدر بابت غرغرهایی که سر بچه میزده عذرخواهی کرده بود. غر غر این که کفشات رو چرا تمیز نکردی؟ آرنجت رو چرا روی میز میذاری؟ وسایت رو چرا تو هال پخش میکنی؟ چرا غذات رو هلف هلف میخوری ؟ و…. این پدر از پسرش توقع مرد بودن داشت و حواسش نبود که اون فقط یه بچه است و این کار باعث شده بود رابطه خوبی با پسرش نداشته باشه…
پس طبق اصل اول انتقاد گلایه و شکایت نکنید.
2.در فصل دوم راز بزرگ رفتار با مردم رو گفته و این راز اینه: همیشه افراد رو تحسین کنید. بهشون حس مهم بودن بدید. همه از تعریف و تمجید خوششون میاد. راهزنی رو مثال زده بود که با افتخار و غرور میگفت من راهزن هستم. خب چرا؟ چون این شخص دوست داشت مهم باشه و بهش توجه بشه. زنی رو مثال زد که خودش رو به مریضی زده بود و مادرش از او پرستاری می کرد. و وقتی مادرش مرد خودش پاشد همه کارهاش رو کرد. این افراد اینطور رفتار می کنند تا بهشون توجه بشه. تا مهم بشن.
این کتاب علت فرار مردان از خانه را هم همین میداند. آن قدر همسرمان را عادی فرض می کنیم و آنها را بی اهمیت میدانیم که هرگز از آنها تعریف نمی کنیم. یا اگر کودکمان در طول سال چندین نمره خوب بیاورد این کار را عادی می دانیم و آنها را تشویق نمی کنیم. ولی همین که یک بار نمره بد می آورد آنها را تنبیه می کنیم. البته تحسین و تشویق ما باید صادقانه باشد.
3.خب بریم فصل سوم: در ابتدای این فصل یه متن جالب و خنده دار اومده.
من معمولا تابستان ها برای ماهیگیری به ماین می روم. من خودم توت فرنگی و خامه خیلی دوست دارم. اما فهمیدم که به دلایل عجیب و غریبی ماهی ها کرم ها را به این چیزها ترجیح می دهند. بنابراین وقتی به ماهیگیری می رفتم اصلا به آن چیزی فکر نمی کردم که خودم دوست داشتم. من به آن چیزی فکر می کردم که ماهی ها دوست داشتند. من سر قلاب برای طعمه، توت فرنگی و خامه نمی گذاشتم. در عوض، یک کرم یا ملخ سر قلاب می کردم و قلاب را در آب می انداختم و به ماهی ها می گفتم: دوست ندارید بخوریدش؟
در این فصل گفته شده هنگامی که می خواهید به شخصی انگیزه بدید تا کاری که شما میخواین رو انجام بده، باید از دیدگاه اون شخص به قضیه نگاه کنید. و مزایای کار رو از دیدگاه او نشخص ببینیند.
مثالی که زده شده اینه که اگر میخواین فرزندتون سیگار نکشه، در مورد خواسته خودتون باهاش صحبت نکنید یا نصیحتش نکنید. بلکه به او بگویید سیگار کشیدن باعث می شود که بعدها نتواند یک تیم بسکتبال تشکیل دهد و یا در مسابقات دو صد متر برنده شود.
یه قسمت جالب دیگه این فصل نامه ای است که یک کارمند بانک با تجربه در امور بانکداری برای مدیر عاملان بانکهای شهر دیگری نوشته. (شخص قصد داشت به آنجا نقل مکان کند) شخص در ابتدای نامه با به کار بردن عبارت «بانک شما به سرعت پیشرفت می کند» از بانک مقصد تعریف کرده و در بین نامه گفته چه مهارتهایی دارد و در انتهای آن نوشته من میتوانم شما را در رسیدن به اهداف شما یاری دهم. با اینکار تونسته بود نظر یازده بانک رو جلب کند.
مهمترین نکته کتاب در همین فصل است. از دیدگاه طرف به قضیه نگاه کنیم و فوایدی که او در انجام دادن کار مورد نظر ما میبرد را به او خاطر نشان کنیم.
اصل سوم این بخش از کتاب اینه : شوق انجام کار را در دیگران برانگیزانید
این سه اصل کل کتابه. یعنی فقط کافیه همین سه اصل رو عمل کنید تا نتیجه عالی تو رفتار دیگران با خودتون ببینین. ولی خب خوندن باقی کتاب هم خالی از لطف نیست…
لینک خرید کتاب آیین دوستیابی نشر هورمزد از دیجی کالا
خرید کتاب آیین دوستیابی انتشارات قاصدک صبا
بخش دوم کتاب شش روش برای محبوب شدن در بین مردم رو میگه.
1.درفصل اول گفته شده باید از ته دل دیگران را دوست بداریم. برای ایجاد یک رابطه خوب باید خودمان شروع کنیم. اگر دوست داریم دیگران هم ما رو دوست بدارند اول باید ما آنها را دوست داشته باشیم. به دیگران ابراز علاقه کنید. با همکاران و یا مجموعه خود رفتاری دوستانه داشته باشید. سعی کنید روز تولد افراد را بدانید و بهشون تبریک بگین. یا روز پزشک و روز معلم و … رو به افراد این قشر تبریک بگین.
2.درفصل دوم کتاب هم اصل لبخند زدن رو توضیح داده. و زنی به نام ماریا رو مثال زده که در یک اتاق در شرکتش مشغول به کار بود و سایر همکارانش در سالن با هم کار می کردن. همکاران با هم دوست و صمیمی بودند ولی با ماریا رابطه ای نداشتند. ماریا تصمیم گرفت هر وقت بیرون میرود به اشخاصی که میبیند لبخند بزند و بگوید: سلام چطوری؟ او این کار را کرد و در مدت کوتاهی با همکاران خود دوست شد.
3.در این فصل سوم تاکید شده که اسم افراد را یاد بگیریم. مردم آنقدر به اسمشان افتخار می کنند که تمام تلاش شان را به کار می بندند تا به هر قیمتی است آن را زنده نگه دارند. اسم همه افرادی که با آنها سر و کار دارید را یاد بگیرید. حتی مکانیک ماشینتان. اگر اسم کسی را به خوبی نشنیدید بگویید: خیلی متاسفم، متوجه اسمتان نشدم. یا اگر نمی توانستید آن را بنویسید از شخص بپرسید چطور نوشته می شود. در بین صحبت هایتان سعی کنید شخص را چند بار به اسم صدا بزنید. البته دقت کنید خارج از حد و غیر معمول نباشد.
4.در فصل چهارم گفته شده اگر میخواهید کسی از صحبت با شما لذت ببرد، باید شنونده خوبی باشد. همچنین گفته شده فروشگاه ها باید سعی کنند افرادی را برای فروشندگی استخدام کنند که مستمعانی خوب باشند و به حرف مشتری خوب گوش کنند. با اینکار به او احترام می گذارند. اگر میخواهید که خوش صحبت باشید، باید شنونده ای دقیق و با توجه باشید. برای اینکه جذاب باشید باید جذبه داشته باشید. سوال هایی بپرسید که دیگران از جواب دادن به آنها لذت ببرند و دیگران به صحبت در مورد خودشان و دست آوردهای شان ترغیب کنید. شنونده ای خوب باشید و مردم را به صحبت درباره خودشان ترغیب کنید
5.فصل پنجم یک نکته خوب رو گفت. روزولت وقتی میخواست کسی را ملاقات کند، شب قبل تا دیر وقت بیدار بود و در مورد موضوعاتی مطالعه می کرد که میدانست مهمان به آنها علاقه دارد. چون میدانست که مسیر رویایی نفوذ در قلب افراد، صحبت در مورد مسایلی است که بسیار برای آنها عزیز است.
این نکته به نظرم خیلی جالب اومد. خودم معمولا با کسی گرم میگیرم که در مورد موضوعی صحبت کنه که من خوشم بیاد. و اصولا دوست دارم بیشتر با این افراد وقتم رو بگذرونم. با خوندن این فصل فهمیدم اگر بخوام توجه افراد رو به خودم جلب کنم باید در مورد موضوع مورد علاقه اونها صحبت کنم.
6.فصل ششم هم میگه به دیگران حس مهم بودن بدید. ازشون صادقانه تعریف کنید. از موهای شخص تعریف کنید. در درخواست هاتون از عبارات:«ببخشید باعث زحمتتان می شوم… ممکن است لطف کنید….می شود لطفا…. امکان دارد… متشکرم…» استفاده کنید. به کار بردن این عبارات محترمانه نشان میدهد ما خوب تربیت شده ایم. همچنین در آخر فصل گفته شده با مردم در مورد خودشان صحبت کنید تا به صحبت های شما گوش دهند.
لینک خرید کتاب آیین دوستیابی نشر هورمزد از دیجی کالا
خرید کتاب آیین دوستیابی انتشارات قاصدک صبا
بخش سوم و طولانی ترین بخش در مورد راهکارهایی میگه که بتونیم اشخاص رو وادار کنیم مانند ما فکر کنند
1.در فصل اول این بخش تاکید شده از بحث کردن با افراد پرهیز کنیم. وقتی یک نفر کلمه یا جمله ای رو اشتباه می گه باهاش بحث نکنیم که نه تو داری اشتباه می کنی. یه مثال از شخصی آورده که واسه یه شرکت کار بازاریابی انجام میداده. این شخص پیش هر کس میرفت، میدید از شرکت رفیقش تعریف می کنند. اونم شروع به بحث میکرد که نه شما اشتباه می کنید و شرکت ما بهتر است. و در آخر هم با افتخار از اینکه در بحث پیروز شده بیرون می اومد ولی نمیتوانست چیزی به آن اشخاص بفروشد. یکبار تصمیم گرفت رویکرد خودش رو عوض کنه و تصمیم گرفت دیگه بحث نکنه. وقتی خریدار در مورد شرکت رقیب صحبت میکرد او هم گفته او را تایید می کرد و میگفت:« بله درست می فرمایید اون شرکت خیلی خوب و عالی هست و … » و کم کم بحث رو میبرد سمت شرکت خودش تا از مزایای شرکت خودش بگه. اینکار به نفعش شد و تونست فروشش رو بالا ببره.
همچنین اگر کسی خواست از شما انتقاد کند همان اول با او درگیر نشوید. میتوانید روی حرف های او فکر کنید. به او بگویید ممنونم که نظر خودت رو گفتی. سعی میکنم روش فکر کنم. و بعدا واقعا روی آن فکر کنید. شاید گفته شخص درست باشد.
تنها راه بهترین نتیجه از بحث، پرهیز از بحث کردن است
2.ازفصل دوم هم خیلی خوشم اومد. این فصل تاکید شدید داره که به کسی نگیم اشتباه میکند. حتی اگر قبول داریم اشتباه می کند. میتوانیم بگویید بله کاملا درسته ولی من طور دیگری فکر میکنم….
اگر به شخصی بگین اشتباه می کند خیلی سریع حالت تدافعی می گیرد. در این فصل داستانی در مورد پرده گفته شد که شخصی پرده ای برای خونه خودش خریده بود ولی آن پرده ها را خیلی گران خریده بود. مهمان اولی که به خانه او آمد گفت: چه پرده های قشنگی، چند خریدی؟ وقتی میزبان قیمتش را گفت، مهمان گفت چه کلاهی سرت رفته. حال نوبت میزبان بود که از خودش دفاع کند و بگوید: نه از حراجی گفتم و جنسش خوبه و فلان و فلان…. با اینکه میدونست خیلی گرون خریده
مهمان دوم که آمد گفت: چه پرده های قشنگی کاش منم به اندازه تو پول داشتم و میتوانستم این پرده ها را بخرم. در اینجا میزبان گفت: حقیقتش خودمم پول زیادی نداشتم. اینا رو هم خیلی گرون خریدم و از خریدنشون پشیمان هستم….
وقتی به کسی میگیم اشتباه می کند، یعنی داریم غیر مستقیم بهش میگیم من از تو بیشتر می فهمم. طبق گفته گالیله: شما نمی توانید چیزی را به کسی یاد بدهید، فقط میتوانید کمک کنید خودش آن را بفهمد.
در مورد کسب و کارها هم گفته همیشه وقتی مشتری معترض هست از خودتون دفاع نکنید و نگید نه ما هیچ وقت اشتباه نمی کنیم. اول بگین آره ممکنه ما هم اشتباه کرده باشیم. نیروهای ما چندین بار اشتباه کردند پس ممکنه در مورد شما هم اشتباه شده باشه. اینطوری آتش خشمشون فروکش میکنه و بعد میتوانید منطقی آنها را قانع کنید که اشتباه از جانب خودشان است.
3.در فصل سوم هم گفته اگر اشتباه کردید، اعتراف کنید. این فصل روی من خیلی تاثیر داشت. اصولا اگر بدونم اشتباه میکنم، برای اینکه کم نیارم پافشاری میکنم که نه کار من درست بوده. البته از وقتی این کتاب رو خوندم دیگه اینکار رو نمی کنم. دختر خوبی شدم. این کتاب خیلی رک گفته هر احمقی میتواند از اشتباهات خودش دفاع کند و البته بیشتر آدم های احمق اینکار رو میکنند. (از این حرفش فهمیدم نویسنده موقع نوشتن این فصل خیلی عصبانی بوده)
البته جدای از شوخی هم هر وقت از خودم دفاع میکردم بحث و درگیری پیش می اومد و بعد بحث کلی احساس گناه می کردم چون مقصر من بودم. اگر همون اول که میفهمیدم اشتباه می کنم، رک و راست میگفتم آره من اشتباه میکنم خیلی عاقلانه تر بود.
4.در فصل چهارم گفته شده وقتی شخصی از شما شاکی و عصبانی است و با تهدید و سرو صدا به سراغتان می آید تنها با حفظ خونسردی خود و رعایت ادب و تعریف صادقانه از شخص می توانید او را آرام کنید. و او را با خود هم نظر کنید. داستان های جالبی در این فصل آمده که نشان میدهد حفظ خونسردی چقدر تاثیر مثبت دارد.
5.فصل پنجم اسرار سقرا نام داره و یک شیوه حل اختلاف جالب رو بیان کرده. گفته وقتی میخواین با کسی در مورد موضوعی که سرش اختلاف دارید صحبت کنید سعی کنید اول در مورد مواردی صحبت کنید که در موردشون با هم تفاهم دارید. سعی کنید از شخص پاسخ بله بگیرید. اگر شخصی نه بگوید، غرورش باعث می شود که سر حرفش بماند و اگر احساس هم کند که جواب نه جواب بدی بوده باز هم سر حرفش می ماند. باید هر چه میتوانیم از شخص جواب بله بگیریم. مواردی بگوییم که شخص بله های بیشتری بگوید بعد هم مورد اختلاف را مطرح کنیم. کاری کنید که شخص مقابل بی وقفه به شما پاسخ مثبت دهد.
6.در فصل ششم گفته شده وسط حرف دیگران نپرید. بگذارید حرفشان را کامل بزنند. بگذارید هر چقدر دلشان می خواهد صحبت کنند. همچنین گفته شده اگر دشمن میخواهید از دوستانتان پیشی بگیرید و اگر دوست میخواهید بگذارید دیگران از شما پیشی بگیرند. اگر در چیزی از دوستانمان سر تر هستیم به آنها پُز ندهیم. اینکار فقط باعث دشمن تراشی می شود.
7.در فصل هفتم هم اینطور اومده که کسی دوست ندارد احساس کند چیزی به او فروخته شده است و یا به او دستور بدهند کاری را انجام دهد. ما بیشتر ترجیح میدهیم حس کنیم که با میل خودمان خرید می کنیم و یا اینکه طبق نظر خودمان کاری را انجام می دهیم. این فصل داستان های جالبی گفته در مورد فروشندگانی که به مشتریان خود نامه می نوشتند و از آنها درخواست می کردند تا به شرکت شان بیایند و عیب کار محصول آنها را به آنها بگویند. خب این مشتریان هم حس مهم بودن بهشون دست میداد و به شرکت می رفتند و در آخر چون از محصول خوششان می آمد یا فکر می کردند چون نظر خودشان اعمال شده محصولات خوبی هستند، خرید می کردند. بگذارید دیگران احساس کنند نظری که ابراز می شود نظر خودشان است.
8.در فصل هشتم هم گفته شده باید همیشه از دید دیگران به موضوع نگاه کنید. چون کسانی که از دید ما اشتباه می کنند به نظر خودشان کارشان کاملا درست است. مثالی که زده از یک پارکبان گفته که از دست بچه هایی که در پاک و کنار درختان آتش روشن می کردند خسته شده بود. او هر بار با عصبانیت به آنها می گفت که آتش را خاموش کنند ولی وقتی از آنها دور می شد، می دید دوباره کار خودشان را می کنند. پارکبان سعی کرد از دید بچه ها به قضیه نگاه کند. آنها بچه بودند و دوست داشتند آتش بازی کنند. پس دفعه بعد که آنها را دید به آنها گفت میداند آتش بازی لذت دارد و خودش هم در کودکی بازی میکرده، بعد در مورد درختان صحبت می کرد که در خظر بودند و درآخر مکانی را به آنها نشان می داد که برای آتش بازی به آنجا بروند. این کار او جواب داد.
9.فصل نهم گفته سعی کنید انتقاد های دیگران را بپذیرید. شخصی را مثال زده که در یک گفت و گوی رادیویی محل تولد شخص معروفی را اشتباه گفته است. خیلی ها به او انتقاد کرده بودند ولی شدیدترین انتقاد را زنی داشت که همشهری آن شخص معروف بود. آن زن نامه ای نوشته بود و در آن با کلی انتقاد و حرف های تند گفته بود که این شخص اشتباه کرده است. فکر میکنید این شخص در جواب آن زن چه کرد؟ عصبانی شد و حرف های بدتر زد ؟ نه
او در برنامه رادیویی بعدی عذر خواهی کرد و مخصوص با آن زن تماس گرفت و گفت بابت اشتباهش عذر میخواهد و دلش میخواهد دوباره هم اگر اشتباهی داشت به او گفته شود. او تشکر کرد از اینکه زن وقت خود را برای نامه نویسی برای او گذاشته است. زن بعد دیدن این رفتار از اخلاق خود بسیار شرمنده شد.
همچنین در این فصل گفته شده افراد نیاز به همدردی دارند. بعضی ها برای مهم جلوه دادن خود ناراحتی و دردهای خود را می گویند و دوست دارند دیگران با آنها همدردی کنند. مثال که زده در مورد یک خواننده بود که نزدیک برنامه اش بود، ولی طبق عادت قبل برنامه اش گفت سرماخوردگی دارد و نمی تواند در برنامه حضور یابد. مدیر برنامه هاش هم از اصل همدردی استفاده کرد و گفت: «آره تو باید استراحت کنی تا سرماخوردگی ات خوب شود. مهم نیست این همه هزینه و کارهایی که انجام شده. مهم نیست پشت سرت چه بگویند. تو باید به خودت برسی و نباید به این برنامه بروی من برنامه رو کنسل می کنم.» خواننده با شنیدن این حرفها گفت: «نه فعلا کنسل نکن شاید بهتر شوم و بروم.» و رفت.
10.در فصل دهم گفته شده برای انجام کارهای خود می توانید احساسات دیگران را برانگیزانید. به طور مثال یک بازیگر که دوست نداشت خبرنگاران از بچه هایش عکس بگیرند، با آرامی گفت : شما خودتان بچه دارید، و میدانید که شهرت زیادی برای بچه ها خوب نیست. میتوانید به اشخاص انگیزه های بهتر برای انجام کار بدهید.
11.در فصل یازدهم گفته شده مثل سینما و تلویزیون کیفیت محصولات خود را عملی نمایش دهید. زیاد از این فصل خوشم نیومد و نفهمیدم چی میگه. اصل یازدهم این بود که نظرهای خود را به شکل نمایشی اجرا کنید
12.در فصل دوازدهم گفته شده حس رقابت را در دیگران بی انگیزید. حس مبارزه طلبی. نوعی جریحه دار کردن غرور. مدیر شرکتی را مثال زده که میزان تولیدی محصول شیفت صبح را کف کارخانه نوشته و شیفت شب وقتی از قضیه با خبر شدند سعی کردند تعداد محصولات تولیدی شیفت خود را بالا ببرند. و دوباره شیفت صبح هم از شیفت شب جلو زد.
لینک خرید کتاب آیین دوستیابی نشر هورمزد از دیجی کالا
خرید کتاب آیین دوستیابی انتشارات قاصدک صبا
بخش چهارم: چگونه بدون رنجاندن افراد آنها را تغییر دهیم
1.اصل اول این فصل این است که: صحبت خود را با تحسین و قدردانی صمیمانه آغاز کنید. اگر میخواهید از شخصی ایراد بگیرید، ابتدا خوبی های او را بگویید. و بعد ایراد او را.
2.البته در فصل دوم کتاب هم گفته شده ایراد را غیر مستقیم بگویید. مثلا به جای گفتن «جانی ما به دلیل بالا رفتن سطح نمره های تو در این ترم واقعا به تو افتخار می کنیم، اما اگر بیشتر روی درس جبر کار کنی نتیجه بهتری می گیری» در اینجا جانی تا وقتی کلمه اما را نشنیده فکر میکند دارد تشویق می شود ولی وقتی کلمه اما را می شنود، متوجه کار ما یعنی زمینه سازی برای انتقاد کردن می شود.
میتوان جمله را اینگونه گفت: «جانی ما به دلیل بالا رفتن سطح نمره های تو در این ترم واقعا به تو افتخار می کنیم،و با ادامه تلاش هایت در ترم آینده نمره جبر تو هم می تواند مثل سایر نمره ها بالا برود»با این لحن جانی کل جملات را یک تعریف می داند و سعی میکند خواسته ما را بیان کند.
3.فصل سوم می گوید: قبل از انتقاد از دیگران در مورد اشتباهات خودتان صحبت کنید. این فصل پدر و مادری را مثال زده اند که هر دو سیگاری بودند. و فرزند آنها هم به سیگار روی آورده بود. ولی پدر دلش نیمخواست فرزندش سیگار بکشید. پس به جای غر غر و نصیحت کردن، با فرزندش در مورد اشتباه خودش صحبت کرد و گفت چگونه به سیگار اعتیاد پیدا کرده و دلش می خواهد دیگر سیگار نکشد. خیلی از پدر و مادر ها وقتی میخواهند فرزندشان را نصیحت کنند، طوری نصیحت می کنند انگار خودشان در جوانی هیچ اشتباهی مرتکب نشدند. همیشه ابتدا به اشتباهات خودتان نگاهی بیندازید بعد شخص مقابل را سرزنش کنید.
4.یک راه دیگر برای اینکه دیگران خواسته ما را اجرا کنند،در اصل چهارم گفته شده است و آن این است که خواسته خود را به شکل سوالی مطرح کنیم. یعنی عوض اینکه بگوییم این کار را بکن، آن کار را بکن، بگوییم: می شود لطفا این کار را برای من انجام دهی؟ نظرت در مورد …. چیست؟
5.در هنگام گفتن خواسته هایتان غرور شخص را جریحه دار نکنید. خواسته خود را محترمانه بگویید و اجازه دهید شخص آبرویه خود را حفظ کند.
6.در فصل ششم گفته شده که سعی کنید عوض انتقاد از افراد آنها را تشویق کنید. حتی برای کوچیکترین پیشرفت. در رفتار با فرزندان هم بکار گیری این اصل بسیار مهم است.
7.در فصل هفتم هم گفته شده دیگران را با نام نیکو بخوانید و به آنها اعتبار بدهید. این کتاب یک پسر شر را مثال زد که همه معلمان از دستش عاصی بودند. شروع سال تحصیلی معلم جدیدش به او گفت: «تامی میدانم که تو یک مدیر واقعی هستیف میخواهم به من کمک کنی که امسال بهترین کلاس چهارم را داشته باشیم.» نتیجه این شد که تامی دیگر آن پسر شر و شیطان نبود.
8.در فصل هشتم گفته شده که اگر کسی اشتباه کرد، برای تصحیح اشتباهش وانمود کنید که تصحیح اشتباه کاری ساده است و شخص حتما از پسش بر می آید.
9.در فصل نهم گفته شده باید کاری کنیم که شخص خواسته ما را با رضایت انجام دهد. برای انجام اینکار باید سودی عاید شخص شود. به او قولی دهید که بتوانید عمل کنید. دقیقا به شخص بگویید از او چه می خواهید. خواسته شخص مقابل را در نظر بگیرید.
لینک خرید کتاب آیین دوستیابی نشر هورمزد از دیجی کالا
خرید کتاب آیین دوستیابی انتشارات قاصدک صبا
دیدگاهتان را بنویسید